بعضی وقتا ذهن آدم به طرز عجیبی مایوس میشه ..
مثلا یه راه دورو میخوای بری و انقدر سختی میکشی که توی اون حال و احوال با خودت میگی:هیچ وقت به مقصد نمیرسم! البته بعد که میرسی به مضحک بودن اون فکر میخندی...
به همین مضحکی.. انقدر خسته ام(جسما) که فکر می کنم هیچ وقت این حجم خستگی برطرف نمیشه! البته این خستگی شاید هفته هاس که روی هم جمع شده و کوهی شده واسه خودش! یعنی میخوام بگم شاید اگر جام بودین دووم نمی آوردین
به ددلاین ها و کارهای بعدی که نگاه می کنم رمقم بریده میشه