متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

اینجا رو به عنوان مکانی در نظر گرفتم که بتونم نظرات یا تجربه هام رو بنویسم و یا هر مطلب ارزشمندی که به نظرم رسید باید جایی ثبت کنم:)

اگر براتون سوال پیش اومد ، "متیس" الهه خرد و فرزانگی در یونان باستان بوده :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

همینجوری از این عبارت آهنگ انریکه خوشم اومد!

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

آبان تمام شد

پارسال وقتی آبان تمام شد، بسیار نا امید بودم. چون فکر می کردم یک سری از مسائل تا آخر آبان حل میشود و نشد:)))

الان این موضوع برایم بسی خنده دار است. گفتنی است که این دومین آبانی است که آن مسائل حل نشده است:))))

خدا سومی را به خیر کند:) واقعا از سومی می ترسم.

ولی در آبان دوم نسبت به آبان اول موفقتر هستم. هر چند شکسته تر و خسته تر. ولی توانمندتر و باتجربه تر... روزنه هایی از امید و "اعتماد به خودم" برایم گشوده شده و از این بابت از خدا ممنونم. امیدوارم خدا باز هم کمکم کند.

چون به نظر آبان سوم مهم است:) 

می تواند ترسناک باشد یا نباشد.

خدا به خیر کند. خدا به خیر کند. خدا...


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

انتخاب

Falling down is an accident,

Staying down is a choice ..


زمین خوردن اتفاقیه

اما اون پایین موندن یه انتخابه..

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

بگذار بگویند

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم !

بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم.

تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن‌ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردنِ دیگران بر باد رفته اند ...


#اریک_فروم 

از کتابِ : هنر عشق ورزیدن

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

تنها گذر زمانه که آدم ها رو بهت می شناسونه. 
و حتی تو رو به آدمها 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

🔹در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد، بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کرده و او را مسخره می کردند. معلم متوجه شد که این دانش آموز از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و همواره توسط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.


🔸زنگ آخر فرا رسید و وقتی  دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند. 


🔹در روز دوم معلم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد. هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند. 


🔸تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچه ها بود.


 🔹بچه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. در طول این یک ماه، معلم جدید هر روز همین کار را تکرار می کرد و از بچه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبت قرار می داد. 


🔸کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد. آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر  آن شخصی که همواره معلم سابقش "خِنگ " می نامید، نیست. پس دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. 


🔹آن سال با معدلی خوب قبول شد. به کلاس های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد. 


🔸مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است.


🔹این قصه را دکتر (علی ملک حسینی) در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، نوشته.


🔺انسان ها دو نوعند: نوع اول کلید خیر هستند. دستت را می گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می دهند نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اولین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می کنند. این دانش آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان ها بشود که بخت با او یار بود.

فارغ از صحت ماجرا (چون ازین چیزا زیاد توی فضای مجازی می خونیم.) میخواستم تاثیر رفتار دیگر روی اعتماد به نفس تاکید کنم. 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

مواظب رفتارهای غلیظ باشید.


هر جایی دیدید یک رفتار به شکل غلیظ اظهار می‌شود بدانید که به احتمال بسیار زیاد در پشت صحنه( یعنی در باطن فرد) عکس این رفتار وجود دارد.


کسی که خیلی غلیظ با ادب است، باید بدانید که در عمق باطنش دریایی از بی ادبی نهفته است.


کسی که خیلی غلیظ خودش را سربه زیر و ماخوذ به حیا نشان می دهد، بدانید که خشمی فراوان پشت این شرم پنهان است.

یا اگر کسی خیلی بیش از حد و غلیظ اظهار معتمد بودن می کند، بدانید که در باطنش خیانت اولین گزینه است.


کسی که خیلی غلیظ با غیرت و متعصب است در باطنش آتش فشانی از  فساد  منتظر انفجار است.


کسی که خیلی غلیظ به دینداری و پاک‌منشی خود را مطرح میکند؛ شک نداشته باشید با این نما، باطنی عاری از هر گونه اعتقاد وجود دارد.


آدم ها پشت رفتارهای غلیظ پنهان می‌شوند تا حجم بزرگ منفی‌های درونشان را استتار کنند.


مواظب رفتارهای غلیظ باشید و از همه آنها مهم تر سراغ غلیظ‌های خودتان نیز بروید. تا ببینید کدام رفتار افراطی را از خود نشان می‌دهید. 


یک زندگی سالم ، زندگی معتدلانه است.


👤 دکتر احمد حلت

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

همه ما رو کسانی بزرگ کردند. بیشترمون خوب بزرگ شدیم. دوستمون داشتند. به نظرمون احترام گذاشتند. به نیازمون رسیدند...و اینا از ما آدم های کم وبیش سالمی ساخته.

ولی برای بعضی هامون اوضاع اصلا خوب نبوده. شاید نمی شده روی کسی حساب کنن. خشم و تحقیر و خشونت بوده یا بدتر. اگر اینجوری بوده احتمالا زخم عمیقی خوردیم.

با اینکه زمان زیادی گذشته شاید مرتبا متوجهش بشیم که اون گذشته راه زندگی خوب در زمان حال رو بسته! 

تجربه مراقبت های ناکافی صدمه زده به تواناییمون برای داشتن رابطه سالم، اعتماد به نفس کافی و اینکه درست و حسابی از خودمون مواظبت کنیم.

البته میخوایم که از اون داستان ها عبور کنیم. ولی یه چیز نا متعادل بی رحمانه در این ایده هست که 12 سال اول عمر تکلیف کل زندگی رو تعیین می کنه. 

گذشته رو نمیشه عوض کرد. ولی این امکان هست که دست کم بعضی از تبعاتش رو درست کنیم. میشه این رو با روند موثری به نام پدر و مادری کردن برای خود انجام داد.

رفتار والدین الگویی رو در ذهنمون پایه گذاری کرده که باید چطور به چالش ها پاسخ بدیم. ولی لازم نیس تا ابد در حضانت اون مراقبین سالهای اول عمر بمونیم.

به طور طبیعی می تونیم پدر و مادر خودمون بشیم. 

معنیش اینه که می تونیم توی سختی، خودمون، خودمون رو تسلی بدیم و مشکلاتمون رو با مهربونی و خلاقیت تفسیر کنیم. 

موقع های اضطراب و مصیبت به خودمون دل و جرئت بدیم. 

به قسمت های نازک نارنجی و سراسیمه خودمون قوت قلب بدیم. 

با استفاده از تجربه قسمت های آروم تر وجود خودمون. 

این همون کاریه که والدین برای بچه هاشون می کنن. اگر ما اینو نداشتیم هنوز میشه توی بزرگسالی بیایم و واسه خودمون انجامش بدیم.

یک بخش روح می تونه با بخش دیگه حرف بزنه. یک نیمه نقش وزن یک تعادل سالم و انعطاف پذیر رو  برای نیمه دیگه بازی کنه .

مراقبین قبلی ما قرار نیست روح ما رو محدود کرده باشن!

می تونیم به شکل نمادین خودمون رو بغل کنیم!

 با توجه به کمبودهای قبلی که در والدینمون بوده باید متخصص نگهداری از خودمون شده باشیم. نه متخصص انتقاد از اونها. باید نقشه راهی بشه برای یک برنامه . یک برنامه خیلی مفیدتر. آفرینش والد درون. که همیشه اون رفتاری رو می کنه که باید انجام می شده و نشده.

انقدر در مورد چیزهایی که می داشتیم و نداشتیم می دونیم که کارشناس نیازهای خودمون هستیم و باید باور کنیم که می تونیم از خودمون نگهداری کنیم. 

همینطوری هم اون والد درون رو داریم . از خیلی جهات نقطه مقابل والد بیرونی ماست. هر چند کودکی در زمان مادی یک بار بیشتر نیست. اما در زمان روانشناسانه تا ابد تکرارپذیره .

"ما"ی 5 سال هنوز اونجاس! میشه باهاش طوری حرف زد و جوابش رو داد که اونجوری که لازمه بالغ و قوی بشه.

باید از این ظرفیت نادیده انگاشته ظرفیت والدین استفاده کرد.


این متن رو از روی یکی از ویدئوهای "مدرسه زندگی" نوشتم. 


@persianschooloflife

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

ناملایمات

تلاش برای رسیدن به نتیجه مطلوب ، سختی‌های خودش را دارد و نتیجه مطلوب و حس موفقیت همه سختی‌ها را به شیرینی تبدیل می‌کند ولی نتیجه نا مطلوب همواره سرخوردگی را برایتان به ارمغان خواهد آورد.

من خیلی آقای سامان فائق رو قبول دارم:) کانال تلگرام ایشون:

@Studio5ir


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

right even complicated

  • این چنین است برادر