متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

اینجا رو به عنوان مکانی در نظر گرفتم که بتونم نظرات یا تجربه هام رو بنویسم و یا هر مطلب ارزشمندی که به نظرم رسید باید جایی ثبت کنم:)

اگر براتون سوال پیش اومد ، "متیس" الهه خرد و فرزانگی در یونان باستان بوده :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

feeling

I just reach a steady state in my life:

feeling numb!


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

hopelessness

‏آدمها وقتی ناامید می شوند؛

به خیلی کمتر از آنچه لیاقتش را دارند
راضی می شوند و این دلیلی ست
برای وجود آدمهای نالایق در زندگیمان .

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

How Far I'll Go!!!

ویدئوشو هم ببینین قشنگه 

I've been staring at the edge of the water
'Long as I can remember, never really knowing why
I wish I could be the perfect daughter
But I come back to the water, no matter how hard I try
Every turn I take, every trail I track
Every path I make, every road leads back
To the place I know, where I can not go, where I long to be
See the line where the sky meets the sea? It calls me
And no one knows, how far it goes
If the wind in my sail on the sea stays behind me
One day I'll know if I go there's just no telling how far I'll go
I know everybody on this island, seems so happy on this island
Everything is by design
I know everybody on this island has a role on this island
So maybe I can roll with mine
I can lead with pride, I can make us strong
I'll be satisfied if I play along
But the voice inside sings a different song
What is wrong with me?
See the light as it shines on the sea? It's blinding
But no one knows, how deep it goes
And it seems like it's calling out to me, so come find me
And let me know, what's beyond that line, will I cross that line?
The line where the sky meets the sea? It calls me
And no one knows, how far it goes
If the wind in my sail on the sea stays behind me
One day I'll know, how far I'll go
  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

آیا باید نوشت؟

نوشتن های مکرر

می نویسیم 

اما چه چیزی در درون ماست؟ آیا جرئت نوشتن منویات! درونی خودمون رو داریم؟ 

آیا اونچه در درون ماست برای کسی ارزشمنده؟ 

تا کجا به دنبال ارزش های درونی مون می دویم؟

از من بپرسی!؟ تا خود مرگ!

زندگیم مثل صخره نوردی شده! و همه صخره های قائم! 

زندگی هیچ وقت به من آسون نگرفت! هیچ وقت! این خیلی برام عجیبه.

تصمیم داشتم از یک جایی به بعد به خودم آسون بگیرم. اما ظاهرا این تو بمیری ازون تو بمیری ها نیست.

 همچنان می دویم. در حالی که نفس هامون به شماره افتاده. کاش اگر قراره نرسم قبلش بمیرم!

چند روز پیش یه پست اینستا در مورد مونرو دیدم که از هوش بسیارش می گفت. نشانه هوش اون رو خودکشیش در جوانی می دونست. اون روز به اون پست خندیدم و به نظرم حتی احمقانه اومد. اما الان خودم جمله ای مشابه رسیدم.

قطعا مونرو توی ایران زندگی نکرده! و سختی های من رو نکشیده! جنگ هایی که من کردم  نکرده!

به قول عزیزی! حال اون خوب بوده. چون حال عموم آدمای ساکن در اروپا و آمریکا خوبه!!

یا منم و آرزوهام و تلاش برای اونها
یا من نیستم!


  • این چنین است برادر