متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

اینجا رو به عنوان مکانی در نظر گرفتم که بتونم نظرات یا تجربه هام رو بنویسم و یا هر مطلب ارزشمندی که به نظرم رسید باید جایی ثبت کنم:)

اگر براتون سوال پیش اومد ، "متیس" الهه خرد و فرزانگی در یونان باستان بوده :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یه دختر

یه دختر تو تراسِ رو به رویی
یه شال سبزو هر روز میتکونه
یه شال سبزو ساده که غروبا
پُر از خاکستره آتش فشونه

پراز خاکسترِ آرزوهایی
که هر روز روی قلبش گُر میگیرن
پر از خاکسترِ خوابای خوبی
که هر شب تو نگاه اون میمیرن

همین چند وقتِ پیش رویاشو توی
خیابون بی بهونه سَر بُریدن
همیشه راهِ پروازشو بستن
همیشه رو خیالش خط کشیدن

براش مرده و زنده فرق نداره
سیاست بازا پیرا و جوونان
همش دنباله قهرمان میگرده
میون شاعرا آوازخونا

رو دیواره اتاقش چندتا عکسه
هدایت کافکا فرخزاد مایکل
یه عکس خاتمی چندتا مدونا
یه عکس تام کروز یه عکس فیدل
براش مرده و زنده فرق نداره
همش دنباله قهرمان میگرد
براش مرده و زنده فرق نداره
همش دنباله قهرمان میگرد
همش دنباله قهرمان میگرد

نمیدونه که تنها توی آینه
باید دنباله قهرمان بگرده
هنوز باور نداره که با دستاش
جهانی میشه ساخت بی ظلم و بَرده

یه دختر تو تراسِ رو به رویی
شبا کنسرتِ فریادش به راهه
صداش میگیره از بس غُصه داره
نمیشه دیدش از بس شب سیاهه

ولی زنگِ صداش میپیچه هر شب
تو شهری که چراغاش رنگِ خونن
دیگه چند وقته که حتی چراغِ
چهار راها میترسن سبز بمونن

میخواد یادِ تمومه شهر بمونه
بهاری که یکی برگاشو دُزدید
درختی که قرنطینه شد آخر
تو فصلی که زمین برعکس میچرخید

از ابی و شادمهر 

بشنوید

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

یه سایت خوب

به این سایت سر بزنید، مطالب روانشناسی خوبی داره.


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

آینده :))))

نامه‌ای به دخترم: 

ی جوری بزرگت میکنم که هیچوقت تو دلت نگی کاش «پسر» بودم 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

little me

چه غصه ها و نگرانی ها و خود کم بینی هایی که در کودکی و بدتر ازون نوجوانی خیلی از ماها داشتیم و امروز به نظرمون مسخره میاد. با من گذشته که نمیشه حرف زد. اما شاید بتونیم تصور کنیم من آینده ، امروز چی میخواد بهمون بگه...

این  موزیک ویدئو فوق العاده رو ببینید حتما...

 این کپشن پست اینستاگرام یکی از دوستان خوبم. خودم نمی تونم متن خاصی براش بیارم. می تونم به متن بالا "جوانی" رو هم اضافه کنم...

بیشتر به فکر فرو میرم و بغض گلوم رو میگیره که poor me و poor us...

این جامعه

این همه مشکل فرهنگی 

تمام این بدبختی ها که حاصل...

ولش کن

بیشتر که  فکر می کنم بیشتر مصمم می شم که به سمت هایی برم که توی زندگیم "دوست دارم"..خارج از هر چهارچوبی... poor me که انقدر راهم سخته. سخت بوده و هس:)


She lives in the shadow of a lonely girl
Voice so quiet you don't hear a word,
Always talking but she can't be heard,


You can see there if you catch her eye,
I know she's brave but it's trapped inside,
Scared to talk but she doesn't know why,


I'd tell her to speak up, tell her to shout out,
Talk a bit louder, be a bit prouder,
Tell her she's beautiful, wonderful,
Everything she doesn't see,


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

توهم

نمی دونم چرا فک می کنم یه کسایی مث مسئول خوابگاه با ماها یه طوری رفتار می کنه که انگار ما مثلا اسیر عراقی ها باشیم و اون هم عراقی شکنجه گر. بعد از روش های مختلف سعی می کنه شکنجه هایی رو سرمون پیاده کنه. هر روز دغدغه اش همینه. هر روز که بیدار میشه میگه خب امروز چه کاری می تونم در آزار این چندتا دانشجوی بدبخت دربیارم.

این آدم رو خیلی ها نفرین می کنن. خیلی ها ازش متنفرن و فکر کردن به این شخصیت منو آزار میده.

مدتهاست دنبال آرامشم. 

و مدتهاست که به نتیجه ای نرسیدم.

الان متاسفانه گاهی فکر می کنم خدا هم داره بهم پوزخند میزنه!

  • این چنین است برادر
  • ۱
  • ۰

تشنگی

تشنگی

اثر: پرسنل موزه هنرهای معاصر اصفهان  عکاس :شریفی 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

لاست!

ترس از گم‌ شدن همیشه باما بوده، چه از اون وقتی که اگه یه لحظه دست مادرتو ول میکردیو سرمیچرخوندی، بین انبوه زن‌هایی با چادرای سیاه یه دست گم میشدی و چه حالا که کلا توی خودت گم شدیو بین خاطراتی معلق موندیم که هیچ کدوم برات آشنا نیستن دیگه و بازم همونجایی هنوز، وسط آدمایی که نمیشناسیشون


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ«82»


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

همینه

آرام باش..

هیچ چیز، ارزش

این همه دلهره را ندارد.

ما رفته‌ایم..

و الان تاریخ، ۱۴۹۷ است..

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

نود دقیقه داشتیم امید رو تجربه مى کردیم ، امید چیزِ قشنگیه ولى همینقدر ترسناک کشنده ست


  • این چنین است برادر