متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

اینجا رو به عنوان مکانی در نظر گرفتم که بتونم نظرات یا تجربه هام رو بنویسم و یا هر مطلب ارزشمندی که به نظرم رسید باید جایی ثبت کنم:)

اگر براتون سوال پیش اومد ، "متیس" الهه خرد و فرزانگی در یونان باستان بوده :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

potential

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰
امروز جشن بود. صبح باید میرفتم دکتر و عصر میرفتم پیش استاد و بعد کلاس، دکتر رفتم. ولی کلاسامم رو نرفتم برگشتم خوابگاه و خوابیدم تا عصر... چقدر دیروز نازنین گفت کلاستو نرو و بیا شرکت جشن:(


دارم به این فکر می کنم که همیشه دوست داشتم در موقعیتی باشم که شب یلدا رو بتونم با یه گروهی جشن بگیرم. جدی میگم. سال های قبل با خودم می گفتم که چه می دونم کاشکی گروه کوه برای شب یلدا برنامه می ذاشت یا رسانا یا هرجا. امسال من عضو گروهی بودم با یکی از قشنگ ترین جشن های عمرم که می تونستم تجربه کنم. اما الان به هیچ وجه پشیمون نیستم که امروز شرکت نرفتم! همین تضاد خودش علامت عجیبیه... امسال خواهرم برای اولین بار تولد خواهرزاده ام دعوتم کرد! تولد 5 سالگی!! چقدر سالهای قبل مخصوصا تولد یک سالگیش دوست داشتم شب یلدا برم و توی تولد خواهرزاده ام باشم. اما امسال بعد از 5 سال قطعا بهش گفتم نه! نمیام! واقعا خنجر بزرگی بود چهارسالی که تولد گرفت و به تنها فرد نزدیک خودش توی تهران که من بودم نگفت که بیا!!!! عجیبه.. 
یکی از عمه هام که کرجه هم بهم گفت شب یلدا بیا اینجا. پارسال شب یلدا رفتم کرج. اما نه! اونجا هم نمیرم. چهره ام از پارسال تغییراتی کرده و ذهنم نسبت به اون موقع آشفته تره . رفتنم کمکی بهم نمیکنه بیشتر اذیتم می کنه.
در واقع دوست داشتم خوابگاه هم کسی نبود. اما مثل اینکه دو نفر غیر منم هستن. یعنی متاسفانه تنها نیستم.! تنهایی بهتر بود.. یادمه یه سال شب یلدا که با بچه ها دور هم جمع بودیم توی فیسبوک استس گذاشتم که دروغ میگن که شب یلدا بلندترین شب ساله. شبی بلندترینه که تنها باشی:)
  • این چنین است برادر

چی بگم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

مرکز دنیا:)

ما فقط توی ذهن‌خودمون مرکز دنیا هستیم
بقیه اغلب براشون‌مهم‌نیست که ما چیکار کردیم و چی به سرمون اومده
دنیا پر از آدماییه که اسم ما رو نشنیدن‌و نخواهند شنید.اونایی که از شما عصبی و ناامید شدن به زودی ماجرای شما یادشون‌میره.

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

یه چیز جالب

به زنی که همسر ندارد و فرزندانش را به تنهایی بزرگ میکند سرپرست خانواده گفته می‌شود نه زن بی سرپرست!! به جر تفکر ادبیاتمان را هم اصلاح کنیم … 

کلا خیلی پیچیده است این بحث اجحاف در حق زنان در فرهنگمون. قشنگ ریشه ای هست. هر چی هم تلاش می کنیم باز هم در زاویه ای جدید نمودهاش رو می بینیم.
---------------------------------------------------

امروز خودم از خودم تعجب کردم! داشتم توی خیابون راه می رفتم و فکر می کردم. 

فکر کردم اگر من پسر بودم چیکار می کردم؟

هیچی احتمالا همینجا بودم...ولی خونه میگرفتم و خوابگاه رو تحمل نمی کردم. 

آیا الان زن داشتم؟

نه الان واسم زود بود!! مگر اینکه با یه دختری آشنا می شدم که دختر خوبی بود و باهاش ازدواج می کردم!

یه لحظه بهم شوک وارد شد. یکه خوردم از نوع نگاه خودم.

می دونی نکته ماجرا چیه؟

 اینه که من محل به هیچ پسری نمی ذارم و با کسی آشنا نمیشم و safeترین راه رو این می دونم که یه نفر بیاد خواستگاریم. 

من نمی تونم غیر این راه رو برم. بحث سر نخواستن نیست. بحث سر مذهبی بدن هم نیست.اتفاقا اصلا مذهبی نیستم!
 بحث سر نتوانستن هست.. از نظر شخصیتی و با روحیاتم سازگار نیست. اما اینکه خودم پلنم در حالت فرضی پسر بودن این بود خیلی برام جالبه. برمیگردیم به دیفالت دختر بودن و
محکوم به تجردم انگار:))))

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

بی فری

اخیرا خیلی خوب شدن، چندباری که حرف زدیم نه بابا نه مامان چیزی نگفتن. یه بار بعد اینکه باهاشون حرف زدم بعدش با خودم گفتم چه خوبه دیگه اذیتم نمی کنن

خیلی میترسم از نقشه کشیدنهاشون برای نابود کردنم:) و واقعا از خواستگارهای اونطور مذهبی که هست بدم میاد.

زنگ میزنه و بعد که قطع می کنه من دیگه نمی تونم کار کنم. دوباره ذهنم آشوب میشه. بعد خودمو آروم می کنم که به تزت برس می بینم که انگیزه واسه ادامه ام رو هم گرفته. دیگه چه تزی؟ وقتی قراره تهش اون چیزی که آرزومه رو نداشته باشم و تا آخر عمر حسرتشو بخورم. اصن خفن ترین تز شریف رو هم ارائه بدم. وقتی بعدش قراره شکست و اندوه و حسرت و انگشت به دهان زندگی دیگرانی بودن که نصف  منم تلاش نکردن توی زندگیهاشون و نصف رزومه منم ندارن. انگار ما محکومیم به شرایط خانواده هامون. هر چقدرم تلاش کنی چون بچه حاج فلانی تهش با مغز باید بخوری زمین.

ولی من نمی خورم زمین تا پای جونم میجنگم. تا اینجا هزینه های سنگینی دادم تا رسیدم. به خاطر همه هزینه هایی که دادم تا تهش میرم. من اینطوری خلق شدم. اینطوری ام. واقعا هیچ چیز برام مهم نیست. هیچ چیز واسه از دست دادن ندارم. واقعا هیچ چیز. نه شادی ای. نه آدمهایی دیگه دور و برم هستن. نه حتی سلامتی کاملی دارم:))) دیگه نمیکشم عقب. دیگه هیچ وقت:(

ولی حیف بود این همه تلاش که تا الان به نتیجه نرسید. به نتیجه نرسیدنش هم به خاطر نهاد منه که توسط خانواده عزیز تا 5 یا نهایت 8سالگی شکل گرفته . بازم میرسیم به اونا:)




  • این چنین است برادر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

درس امروز:)

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

🔸ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪﯼ ﮔﺮﺑﻪﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕِ ﺭﺍﻫﺐﻫﺎ، ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﯽﺷﺪ! ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻪ ﺑﺎﻍ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺒﻨﺪﺩ. ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﻝ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺁﻥ ﻣﺬﻫﺐ ﺷﺪ!


🔹ﺳﺎﻝﻫﺎ ﺑﻌﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ! ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﻣُﺮﺩ...

ﺭﺍﻫﺒﺎﻥ ﺁﻥ ﻣﻌﺒﺪ ﮔﺮﺑﻪﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﺪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺒﻨﺪﻧﺪ! ﺗﺎ ﺍﺻﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮒ بعدﯼ، ﺭﺳﺎﻟﻪﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭ باب ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺑﺴﺘﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﺎﺩﺕ!


🔺شاید ما چندین گربه داریم که باید برویم ته باغ و آزادشان کنیم. 


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

مهرطلبی

🔺" نه " بگویید !


✔️شما به خاطر اینکه بلد نیستید نه بگویید ، بارها مورد استثمار قرار گرفته اید . یکی از دلایل بزرگ این ناتوانی ، مهر طلبی شماست . وقتی برای جلب محبت دیگران به آنها باج میدهید یا اعتراضهایتان را به ایشان نمیگویید ، خطر بزرگی شما  را تهدید میکند و آن احساس اجحاف و سردرگمی عاطفی است


✔️یک مدیر یا کارمند مهرطلب به جاى درست کارکردن ، بیشتر به بقیه سرویس میدهد و پر میشود از احساس مزخرف اجحاف که ناخودآگاه به تخریب کارها ختم میشود !


✔️یک پدر مهرطلب هیچگاه  از میزان پدری کردن خود راضی نمی شود. مثلاً پدر به دخترش سرویس می دهد. دختره میگه بابای دوستم بهتره چون براش ماشین هم خریده. پدره می روه اون رو هم فراهم می کنه باز دختره یه چیز دیگه هم می خواد و پدر مدام سرویس بیش از حد می دهد. استثمار پدر مهرطلب و مشکل عمده بچه های مهرطلب این است که فردیت ندارند.


✔️دختر به پسر میگه :" 10 شب به بعد زنگ نزن پدرم حساس است."

مرد یا زن مهرطلب در رابطه عاطفى مبدل به یک آدم غرغرو میشود که عمدتا باج میدهد تا رابطه را گرم نگه دارد .


👈رهایی از مهرطلبی براى حل این معضل به بسیارى از افراد کمک کرده است 

🔴 مهرطلب ها از مقاومت آشکار و مستقیم در برابر دیگران به طور جدی اجتناب می کنند. از اظهار عقیده و نظر خود پرهیز می کنند.

 

🔺اساس کار مهرطلب ها، اطاعت و فرمان برداری از دیگران است. آنها برای حفظ رابطه با دیگران، در هر شرایطی خودشان را مجبور به معذرت خواهی می کنند. 


🔺آنها مراقبت و رسیدن به خودشان را در زمره رفتارهای خودخواهانه در نظر می گیرند و از آن پرهیز می کنند.

ادامه دارد

دکتر هلاکویی

  • این چنین است برادر