متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

متیس

ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت ؛ وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت

اینجا رو به عنوان مکانی در نظر گرفتم که بتونم نظرات یا تجربه هام رو بنویسم و یا هر مطلب ارزشمندی که به نظرم رسید باید جایی ثبت کنم:)

اگر براتون سوال پیش اومد ، "متیس" الهه خرد و فرزانگی در یونان باستان بوده :)

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هیچ‌وقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاریو انجام بدی. 

اگه تو زندگیت رویایی داری باید ازش محافظت کنی، مردم نمی‌تونن خیلی کارها رو بکنن به خاطر همینم دوست دارن تو هم نتونی پس اگه چیزی می‌خوای باید خودت به تنهایی و بدون مکث اونو به دستش بیاری..


من خیلی از این جمله ها توی زندگیم شنیدم. خیلی ها بهم گفتن نمی تونی! اما همیشه به طرز عجیبی مصمم تر شدم که ثابت کنم. این موضوع البته تاثیر منفی هم توی زندگیم گذاشت. 

یکی اینکه توی اعماق وجودم اعتماد به نفسی که باید رو ندارم. و نکته دیگه اش هم توی تصمیمگیری هام بود.

مثلا من از همون ترم دو کارشناسی فهمیدم که برم رشته مهندسی کامپیوتر برام بهتره .هم بیشتر دوستش دارم و هم آینده بهتری دارم. اما انقدر اطرافم آدم های مزخرف، متحجر و دقیقا کسایی که خودشون نمی تونستن حرف میزدن که باعث شدن که فقط برق شریفو ادامه بدم  و به تغییر رشته فکر نکنم. 


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

calm down a bit

https://t.me/persianschooloflife

 کلا ویدئو های این کانال جالبه. ولی یک ویدئو درباره دلشوره داره که خیلی جالبه.

چندماهی هست که به طرز عجیبی دچار اضطراب شدم. چند روز پیش صبح از خواب با حل خیلی بدی بیدار شدم . از خودم پرسیدم امروز چه روزیه؟ آیا اتفاقی قراره بیفته؟ آیا امتحانی دارم؟ کار سختی قراره انجام بدم؟ !

واقعا هیچ چیز نبود. هیچ دلیلی واسه این همه حال بد نبود. دقیقا توی این ویدئو درباره این موضوع توضیح میده. واقعا مثل اینکه استرس و ناراحتی دیفالت آدم ها میشه. 

امروز سعی می کردم به خودم یادآوری کنم که خبری نیس! واقعا چیزی نیس که بخوای براش ناراحت باشی! حداقل توی یک ماه آینده خبری نیس!:)
نفس عمیق می کشیدم:))


  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

شرح در تصویر

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

در حال مطالعه روزنوشت های آقای شعبانعلی یک کامنت توجه من رو جلب کرد:



این دید برای آینده در این سن به نظرم واقعا افتخار آمیزه:) 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

درد و دل آیا؟

بچه که بودم خیلی وقتا فک می کردم دست و پام بسته اش! یعنی انقد سر راه هررر چیییی میخواستم موانع زیاد بود که توی ذهنم خودم رو می دیدم که دستام و پاهام با طنابهای بزرگی بسته شده و من دارم هی تقلا می کنم و دست و پا میزنم...یادش بخیر! ذهنیتم واقعا همین بود.. با این حال بیشترین دست و پا رو زدم نسبت به هر کسی در شرایط مشابهم. حداقل استفاده از عمر برای خوش گذرانی! حداکثر زور و تلاش و بیگاری! انقدر درس می خوندم که وقتی نوک اتودم تموم میشد خوشحال می شدم! چند ثانیه مکث و درس نخوندن برای گذاشتن نوک در اتود!! شاید باور اینها برای خیلی ها سخت باشه...

امروز استاد داشت صحبت می کرد و میگفت تورم ایران رو آوردن پایین تا ۱۰ درصد ولی دیدن نمی تونن پایینتر بیارن..گفتن اینجا لایه های سخت تورمیه! جاییه که دیگه به راحتی نمیشه تورم رو کم کرد. در چنین حالتی مشکل ها political issue میشن و به دلار و اینا ربط دارن.. بگذریم.

کل زندگیمو جون کندم. پله به پله اومدم تا اینجا. اما الان احساس می کنم یه دیوار بتنی روبرومه! از مسائل فرهنگی! اجتماعی! سنت ها!!  اقتصادی

بچه بودم هرکاری میخواستم بکنم تا جایی که  نیاز به اجازه پدر نبود انجام میدادم ولی می دونستم اگر جایی کاری رو بخوام از بابا کمک بگیرم یا ازش بخوام دیگه کنسله! میگه نه! یادمه ترم یک دانشگاه تمرینهای درس ها ایمیل میشد و باید جواب رو ایمیل می کردیم.ولی ما اینترنت نداشتیم. یعنی از یه جا بهمون سه ماه اینترنت رایگان داده بودن ولی بابا حاضر نبود مودم بخره. رفتم از دانشگاه ۳۰۰ هزار تومن وام گرفتم و یه مودم ۱۰۰ هزار تومنی خریدم. بعدها با خرید گوشی  مودم و اینترنت تبدیل به نیازی هم برای خودشون شد و هنوز بعد ۷ سال با اون مودم توی خونه دارن کار می کنن.

از این هم بگذریم. حالا زندگیم در مرحله ایه که سه راه حل برای ادامه دارم. یکی از یکی سخت تر و محالتر... یه راه حل هم کمک باباست که اون از همه کنسل تره!:) و کلا مخمصه ای داخلشم رو نمیخوام تقصیر کسی بندازم ولی کاملا تحت تاثیر خانواده و نوع نگاهشونه.. دیگه چقد دست و پا بزنم! از یه صخره عمودی اومدم بالا و حالا میگن نمیشه بالاتر بری! خودتو پرت کن پایین. مهم نیس که بمیری! مهم اینه ما پایینیم و جنازه ات میاد پیش ما.. به همین سادگی و به همین تباهی... زندگی تو همین سقوطهای وحشیانه اس. 

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

چیزی که میخوام بگم یه جورایی با عنوان متضاده. یعنی این عنوان کاملا درسته ولی درباره آدمای این دنیا:)

اصلا اصلا اصلا احساس دل پاکی نمی کنم. یعنی فک نمی کنم که آدمی هستم که دل پاکی دارم. اینو واقعا می گم. 

ولی یه چیزی رو احساس می کنم. احساس می کنم. خدا حواسش به همه چی هست. اگر کسی جایی جوری دل یکی دیگه رو بشکنه... یا آزارش بده.. خدا حواسش جمعه. احتمالا اصلا ربطی به پاک بودن دل اون فرد مظلوم(مورد ظلم واقع شده) هم ربطی نداره. اصن پاک نبودنم همین بس که به این قسمت های زندگیم که میرسم احساس آرامش می کنم! یعنی از این که فک کنم یکی که اذیتم کرده و من هیچ جوابی بهش ندادم(همیشه هیچ جوابی به ازار دیگران نمیدم!) یه جوری داره جبران میشه، احساس خوبی بهم میده! خب خوب نیست که از یه چیز ناخوب دیگران احساس خوبی داشته باشی! 

می دونم که هیچی از حرفام نفهمیدین:))))

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

اینجا جای موندن نیست

نای موندن نیست

پای موندن نیست



این آهنگ سیروان رو گوش ندید :)

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

جهان موازی

جهان من و تو اگر از آن جهان‌های موازی هم بود، باز گاهی تو چیزی را بهانه می‌کردی و روی من خط می‌کشیدی!

  • این چنین است برادر
  • ۰
  • ۰

اوج

یکی از بدترین احساساتی که انسان تجربه می‌کنه، دلسرد شدن تو اوج هستش. 

قشنگ همه چی رو تو آدم با خاک یکسان می‌کنه ‌. 

کلمات خنجرند.. 


  • این چنین است برادر